گله
سالها هم صحبتم بودی و هم رازم نبودی
با تو عمری هم قفس بودم هم آوازم نبودی
باغ بودم بی خبر از من گذشتی گل نچیدی
دل به آواز تو بستم , نغمه پردازم نبودی
بر سر بامت نشستم دانه ی شوقم ندادی
خواستم تا پر گشایم بال پروازم نبودی
رازها در سینه پنهان کردم و با کس نگفتم
رفتم آن را با تو گویم محرم رازم نبودی
سوز دل در پرده گفتم ره به آوازم نبردی
ساز یک رنگی زدم دلدار دمسازم نبودی
روز تنهایی به چشمت شعله مهری ندیدم
در شب ظلمانی من پرتو اندازم نبودی
بود امید همدم آغاز وانجامم تو باشی
فکر انجامم نکردی یار آغازم نبودی
مهدی سهیلی
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مهر ۱۳۸۹ ساعت 18:33 توسط مهدیه..
|

شعر او زیبا بود......