نمکی توی کوچه داد میزد...

نان خشک میخریم...

کابینت کهنه می خریم...

کـــ ناگهان بی اختیار از پنجره اتاقم فریاد زدم!!!

قلب شکسته هم می خرید؟؟؟

گفت اگر ارزش داشت کسی ان را نمی شکست...